سلامی دوباره بعد از 5 سال نبودن.
امروز بعد از 5 سال که پسورد وبلاگ ماهان رو گم کرده بودم، دوباره تونستم پیداش کنم و خاطراتش رو ثبت کنم.
چه روزهایی زیبایی بود روزهایی که با شوق و انتظار واسه پسر کوچولوم مینوشتم و در تب دیدنش میسوختم.
امروز پسرم دیگه بزرگ شده، مرد شده و داره میره پیش دبستانی.
امیدوارم وقتی بزرگ شده خودش وبلاگش رو تکمیل کنه و از زندگیش بنویسه.
خیلی از دوستای پاییزی من الان دیگه نیستن. مامانایی که نی نی هاشون پاییز به دنیا میومدن و همراه من واسه نی نی هاشون مینوشتم.
از همین جا به همشون سلام میرسونم و امیدوارم که بازم دور هم جمع بشیم.