ماهان عشق مامان و بابا

خاطرات ماهان عزیزم

ماهان عشق مامان و بابا

خاطرات ماهان عزیزم

ما دوباره اومدیم

سلامی دوباره بعد از 5 سال نبودن.

امروز بعد از 5 سال که پسورد وبلاگ ماهان رو گم کرده بودم، دوباره تونستم پیداش کنم و خاطراتش رو ثبت کنم.

چه روزهایی زیبایی بود روزهایی که با شوق و انتظار واسه پسر کوچولوم مینوشتم و در تب دیدنش میسوختم.

امروز پسرم دیگه بزرگ شده، مرد شده و داره میره پیش دبستانی.

امیدوارم وقتی بزرگ شده خودش وبلاگش رو تکمیل کنه و از زندگیش بنویسه.

خیلی از دوستای پاییزی من الان دیگه نیستن. مامانایی که نی نی هاشون پاییز به دنیا میومدن و همراه من واسه نی نی هاشون مینوشتم.

از همین جا به همشون سلام میرسونم و امیدوارم که بازم دور هم جمع بشیم.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد