-
عکس ماهان بعد از 5 سال
سهشنبه 9 آبانماه سال 1396 10:34
-
ما دوباره اومدیم
سهشنبه 9 آبانماه سال 1396 10:20
سلامی دوباره بعد از 5 سال نبودن. امروز بعد از 5 سال که پسورد وبلاگ ماهان رو گم کرده بودم، دوباره تونستم پیداش کنم و خاطراتش رو ثبت کنم. چه روزهایی زیبایی بود روزهایی که با شوق و انتظار واسه پسر کوچولوم مینوشتم و در تب دیدنش میسوختم. امروز پسرم دیگه بزرگ شده، مرد شده و داره میره پیش دبستانی. امیدوارم وقتی بزرگ شده خودش...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 16 آبانماه سال 1391 22:50
-
ماهان جون تولدت مبارک
سهشنبه 16 آبانماه سال 1391 22:22
سلام پسر گلم.... اومدنت به این دنیا مبارک باشه. بالاخره پاتو به این دنیای بزرگ گذاشتی... البته یکم سخت بود آخه قرار بود شما طبیعی به دنیا بیای اما موقع زایمان متاسفانه شما پی پی کرده بودی و دکتر گفت خیلی خطرناکه و باید سزارین بشم. نمیدونی چقدر ترسیدم. همش دعا میکردم که واسه شما مشکلی پیش نیاد. بابا مهدی و مامان بزرگا...
-
ماهان داره میاد
شنبه 1 مهرماه سال 1391 20:23
سلام عزیز دل من. خوبی خوشگلم؟؟؟ ماشالا دیگه حسابی بزرگ شدی و دیگه تو دل مامان جا نمیشی. احساس میکنم جات داره خیلی تنگ میشه... گاهی اوقات به سختی تکون میخوری. مشخصه که خیلی داری اذیت میشی. راستی میدونی امروز چند وقتت شده؟؟؟ امروز شدی 39 هفته و 4 روز و تقریبا اگه خدا بخواد 6 روز دیگه میای پیش من و بابا.... واااااااااای...
-
ماهانم مرد شده
سهشنبه 21 شهریورماه سال 1391 13:45
سلام عشق مامان و بابا... الهی قربون پسر گلم برم که بزرگ شده و مثل مردا به مامانش دست میده. عشق کوچولوی من تازگیها شیطون شدی و دستت رو اونقده فشار میدی که میتونم با دستم لمسش کنم. انگاری داری به مامان دست میدی. اولش خیلی ترسیدم اما الان هروقت دستت رو فشار میدی و رو شکمم حسش می کنم ،کلی ذوق زده میشم. دیروز رفتیم دکتر....
-
دیدار نزدیکه
چهارشنبه 15 شهریورماه سال 1391 15:10
سلام عشق من...... قربونت برم که ماشالا حسابی بزرگ شدی. امروز وارد هفته 38 شدی عزیز دلم مامان. سه هفته دیگه میای پیش مامان و بابا. ما که دلمون یک ذره شده واسه دیدنت. تقریبا همه چی آماده است. خونه تکونی به افتخار ورود آقا ماهان انجام شده، مامان بزرگ وسایلت رو آماده کرده و اگه خدا بخواد هفته دیگه جشن سیسمونی میگیریم،...
-
ماهان و مامان رفتن مرخصی
سهشنبه 24 مردادماه سال 1391 19:40
سلام عشق کوچولوی من..... قربون پسر گلم که هر روز داره بزرگتر و قوی تر میشه.... میدونی امروز چند وقتت شده. امروز هفته 34 رو تموم کردی خوشگلم. رفتی تو هفته 35. 6 هفته دیگه مونده که بیای بلغم عزیز دل مامان. دو روزه که مامان مرخصیش شروع شده. دیگه از این به بعد میخوام فقط به پسر گلم برسم که بزرگتر و قوی تر بشه... ببخش که...
-
مامان بزرگ و بابابزرگ دارن میان
شنبه 7 مردادماه سال 1391 12:40
سلام عزیز دل مامان..... خوبی عزیزم؟؟ ای جونم که روز به روز داری بزرگتر میشی و حرکاتت هم مردانه میشه... اون اوائل خیلی ظریف و کوچولو تکون میخوردی و لگد میزدی.. اینقده دلم میسوخت. میگفتم آخی ماهانم هنوز کوچولوهه... اما تازگیها خداروشکر اینقده قوی شدی که هروقت تکون میخوری مامان دردش میگیره... خیلی خوشحالم عزیز دلم......
-
ماهانم بزرگ شده
چهارشنبه 28 تیرماه سال 1391 12:15
سلام عشق من... الهی قربونت برم که روز به روز داری بزرگتر میشی عزیز دل مامان... میدونی امروز چند هفته ات شده؟؟؟؟ دقیقا 30 هفته رو تموم کردی... مبارک باشه عزیزم... فقط 10 هفته دیگه مونده بیای بغلم... دیشب خیلی دلم هوات رو کرده بود. دائم شکمم رو بغل میکردم و قربون صدقه ات میرفتم. بابا مهدی میگفت نکن این کار رو... ماهانم...
-
مامان بزرگ و بابابزرگ رفتن حج
پنجشنبه 22 تیرماه سال 1391 10:42
سلام عشق مامان و بابا. قربونت برم که دوباره با مامان آشتی کردی و داری واسش تکون تکون میخوری..... آخه دوسه روز پیش خوردم زمین تو شرکت. توی راه پله ها. خیلی نگرانت بودم. خودم از شدت درد ضعف کرده بودم اما بیشتر نگران تو بودم. خداروشکر چیزی نشد و تو سالمی اما تا دیروز باهام قهر کرده بودی کمتر تکون میخوردی. دیگه واسم نمی...
-
ماهانم سالم سالمه
دوشنبه 19 تیرماه سال 1391 09:27
سلام عشق من. الهی قربونت برم که همه چیزت خوب و نرماله. من دیگه هیچ نگرانی واسه سلامتت ندارم. قربونت برم که اینقده هوای مامان و بابا رو داری و نمیذاری نگرانت باشیم. دیروز رفتیم دکتر. یعنی اول رفتیم پیش عمه زهرا که دکتر نقیبی ازت عکس بگیره که من ببینم پسر گلم رو. دکتر حسابی نگات کرد و دائم می گفت ماشاا... همه چیزش...
-
ماهانم سیسمونی داره
شنبه 17 تیرماه سال 1391 12:18
سلام عشق کوچولوی من. الهی قربونت برم که روز به روز داری بزرگ تر میشی. عزیزم دیشب با مامانی و خاله فاطمه رفتیم واست خرید. من که داشتم از ذوق غش میکردم. الهی فدات شم تو دلم هی آرزو میکردم کاش این روزا زودتر بگذره و بیای توی بغلم و بتونی از این وسایل استفاده کنی. اما وقتی خوب فکر میکنم می بینم اونوقت تو دیگه تو دلم نیستی...